خشم های خروشان تورا می شناسند / بچه های پریشان تورا می شناسند
پرسش مبتکران را تو وایتبوردی جوابی / ماژیک های وایتبورد تو را می شناسند
نام تو رخصت مثال است ونکته / زین سبب برگه ی امتحان تو را می شناسد
هم تو گل های این مکان می شناسی / هم تمام مقتولان تورا می شناسند
اینک فصل غریبی سرآمد / چون تمام دانش آموزان تو را می شناسند
کاش من هم مرگ تورا دیده بودم / تاکه جنت پیش تو کم نیارد
ز امتحان چنان گویی سخن تو / که انگار امتحان را نمی شناسند
بدان کوش تا که مبتکر شوی / چو شدی مبتکر نمره ات بیست باشد
شده اینجا ساری / چون که قافیه شده قاتی
نه دانا تر است آنکه بیست باشد / زان که او مبتکر می باشد
نبینی ز معلمان در میزگاه / چو عبدالجبار تکلیف جوید
دل گر شود تنگ به حل مبتکران / آن زمان قانون کپی پیستمان
زان که دل شود به کتب بست / راه جوید به سرور پیستر
آنچه در مبتکران بیش می باشد / دانش ذات عبدالهی می باشد
توانا بود هرکه باشد مریض / چرا؟چون که وی باشد مرخص
چون نفهمیدی معنی شعرم را / زور نزن سیفون بالا سرت را
منبع:http://m36.lxb.ir/pages/1
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: طنز ، ،